- شفا دادن
- چاره کردن درد، تندرست کردن
معنی شفا دادن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پاکیزه کردن
زدودن چیزی و به آن جلا و رونق دادن، پاک و پاکیزه کردن
فریب دادن
امروز و فردا کردن
نگیختن، زندیدن
امید بخشیدن، امیدوار ساختن
پذیرفتن پروا دادن راضی شدن رضایت دادن قبول کردن
پرداختن پاکیزه کردن، پرداخت کردن، صیقل دادن
آزاریدن آزردن
تفت دادن گوشت و مانند آن. کمی حرارت دادن تا رنگ آنها بگردد حرارت دادن
بازنمودن گزاردن گفتن بیان کردن توضیح دادن تفسیر کردن
آرنگ دادن بانگ زدن
انحنا پیدا کردن: دیوار شکم دارد
تاشیدن چهرنیدن دسیدن
شوهر دادن تزویج
نوشاندن مادر یا دایه شیر پستان خود را به کودک ارضاع
صلاگفتن صلازدن: فرا خواندن فرا خوانی هلا گفتن آواز دادن برای طعام و جز آن دعوت کردن، آواز دادن برای طعام، خواندن، طلبیدن
دراهیدن آواز دادن آواز دادن بانگ دادن
آواز دادن، آواز کردن
مطابقت دادن، سازش دادن
توضیح دادن، بیان کردن، تفسیر کردن، شرح کردن
آواز دادن مردم را برای طعام خوردن یا انجام دادن کاری، خواندن و دعوت کردن به چیزی یا امری، برای مثال کمر بستم به عشق این داستان را / صلای عشق در دادم جهان را (نظامی۲ - ۱۱۹) ، صلا زدن، صلا گفتن، صلا دردادن
پیروز گردانیده اظفار مظفر کردن، پیروز کردن
بخشیدن، بخشش
طعام دادن خورانیدن غذا تغذیه
شرح دادن مطلبی را بیان کردن، بسویی متوجه کردن، یا پشت فرا دادن، پشت کردن فرار کردن یا گوش فرا دادن، نیک گوش دادن
بهم زدن، زیر و رو کردن، بیش از آنچه هست نمودن، لعاب دادن و لفتش دادن
آواز دادن
سازگار کردن مطابق کردن سازگار کردن، مطابق شدن سازگار بودن